پارسای نباتی من پارسای نباتی من ، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

پارسا پسر شاتوتی من..

پارسای شیطونم..

سلام فدات بشم خوشمزهی من.. جدیدا خیلی ماشالا شیطون شدی مثلا وقتی از خواب بیدار میشی و من میخوام تند تند کارامو انجام بدم میام میبینم 180 درجه برگشتی..دوباره میام درستت میکنم . صاف میزارمت توی جات میام میبینم اونوری شدی..خلاصه که کارای خنده دار زیاد انجام میدی و خودت هم میخندی!!! هر روز هم که میگذره دوست داری فقط باهات بازی کنیم..از پیشت هم که بلند میشم دادو هوارت همه جا رو بر میداره که بیام پیشت..اولا بابا مینداختت رو پاش تا شبا لالا کنی اما الان فقط رو پای خودم میخوابی..داستان دارم مادر..             قربون قدت     ...
3 خرداد 1392

روز پدر..

  سلام پرتقالی به همه ی با باهای دنیا..به خصوص پدر خودم.و همسرم .. مامانی فردا روز پدره ایشالا که تو هم یه روز پدر بشی.. یعنی من اون روز رو میبینم؟؟ هنوز کادو نخریدم با وروجکی مثل شما مگه وقت هم میکنم برم بیرون مادر؟ ولی باید بخریم نمیدونم چی؟فکر کنم لباسو اینا.. دوستت دارم مامانی تبریک میگم جوجویی..   ...
3 خرداد 1392

اولین حمام ..

سلام مامانی الهی قربونت برم من.. اومدم تا از اولین حمومی بگم که خودم تنهایی بردمت..شاید بزرگ که بشی وقتی این پست رو بخونی کلی   بخندی..ولی میترسیدم و مامانم نویزاشت تا تنهایی ببرمت حموم..دیروز برای اولین بار تصمیم گرفتم تا تنهایی و بدون کمک مامانم پارسام رو حمام کنم.و با دعا و اعتماد به نفس عملیات با موفقییت انجام شد..خداروشکر..ترسم ریخت و تو هم بزنم به تخته با من همکاری کردی..دوستت دارم هوارتا..از این به بعد خودم نیبرمت حموم..هوراااااااااا  !! این عکس رو هم وقتی اومدیم از حمام بیرون و لباسهاتو پوشوندم انداختم..بـــــــــــــوس بیــــــــــــــنهایت.. قربون لبات..چشات..صورتت..شکل ماهت.. ...
3 خرداد 1392

واکــــــــــــــــــسن ..

سلام پسرم الهی مادر بمیره برات که به پای خوشکلت واکسن زدن.. دلم رفت برات.. خیلی سخته وقتی بغلم باشی و خانومه بگه زانوی بچه رو مهکم نگه دار بعد آمپول رو بزنه به رون خوشکلت..لحظه ی سختیه.. امروز که با بابایی بردیمت برای واکسن پایان 4 ماه البته با 3 روز تاخیر که پرسیدم گفتن تا 10 روز اشکال نداره   تو خواب بودی و هر کاریت میکردیم چشماتو باز نمیکردی..برعکسه روزای دیگه که تا یه صدایی میشنوی زودی از خواب بلند میشی..آی شیطون..بالاخره چشمای نازت رو باز کردی و خانومه واکسنتو زد یه جیغ کوچولو زدی تا بغلت کردم ساکت شدی..ولی بچه های دیگه نمیدونی چی کار میکردن ..قربونت برم که انقدر مظلومی..   قبل از رفتن قطره ی استامینوف...
3 خرداد 1392

پارسام رفت تو 5 ماه..

یــــــــــــــــه سلام خوشمزه به یه دونه پسر زندگیم.. مامانی 5 ماهگیت مبــــــــــــــــــارک.. قربون شکل و صورت ماهت..25 اردیبهشت وارد 5 ماه شدی ولی نمیدونم چرا بالای وبلاگت زده 3 ماه..؟؟ جیگر مادر خیلی خوشحالم برات.. بابایی برات یه کیک خرید و اون شب به عمو احسان و آقا جون امیر گفت تا برای ماهگردت بیان خونمون..کادو هم گرفتی..مثل همیشه پول.. ولی عمو احسان برای منم یه بلوز قشنگ گرفت..دستش درد نکنه.. بابا هم پول داد برای شما.. خوب بود خوش گذشت.ولی همگی خوشحال بودیم که تو هستی مامی جون..دوستت دارم تولدت مبارک..اون شب توی کیک فشفشه گذاشتیم و تا تموم شد ترسیده بودی جیغ کشیدی زدی زیر گریه..ولی هر جور بود ساکتت کرد...
3 خرداد 1392

کچل شدیماااا..

سلام قربون چشمهای ماهت برم من.. اومدم تا از کچل شدنم بگم..نخندی مامانی!! حدود 1 ماهی میشه که موهای منو تو میریزه ولی خدا رو شکر موهای تو ریزشش کم و ت قریبا تموم شده..ولی من دارم دیگه کچل میشم نمیدونم چرا ولی افتضاح شده. .بعد از زایمان مثل این که عادیه.. همه میگن بچه داره مامانشو میشناسه به خاطر همین اینطوری میشه آدم..امروز که به سرم زده بود برم موهامو کوتااااااااااااااااااااااو کوتــــــــــــــــــــــــاه کنم.ولی مامانم گفت نه حیفه..چه خنده دار شدم پارسا میبینی مادر!!!!!!!!!! ...
3 خرداد 1392